game zone

تبليغات

اينـتر وب

بیوگرافی Chris Redfield

بازديد : 999 |
درباره : Game , character , |
تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1391 زمان : 19:22

 


اطلاعات ظاهری و کلی | General Informations
نام کامل : کریس ردفیلد ( Chris Redfield )

تاریخ تولد : 1973 میلادی

گروه خونی : O

قد : 181 سانتی متر

وزن : 98 کیلوگرم

نژاد : سفید پوست

رنگ مو و چشم : قهوه ای

شغل : در حال حاضر کارگر B.S.A.A.

وضعیت : زنده

صداپیشگان وی : Michael Filipowich – Joe Whyte – Roger Craig Smit



VBIran Pro
اوایل زندگی | Early Life
کریس ردفیلد در سال 1973 میلادی دیده به جهان گشود. او دارای یک خواهر کوچکتر به نام Claire Redfield می باشد. نکته ی جالب این است که از پدر و مادر این دو نفر هیچ اطلاعات و مدارکی موجود نیست و ناشناس هستند ، ولی شواهد نشان می دهند که کریس و کلر حلال زاده اند. کریس دوران کودکی تا سن 17 سالگی را در وضعیتی نسبتاً خوب گذراند. وی فعالیت های خود را در همان سن شروع کرد و ابتدا وارد سازمان نیروی هوایی ایالات متحده شد. اولین بار در آنجا خلبانی را آموخت و سپس در این سازمان به عنوان یک خلبان مشغول بکار شد. پس از گذشت مدتی ، نحوه ی استفاده با سلاح های گرم سبک و سنگین و برخی سلاح های سرد را آموخت و بعد از آن نیز شروع به فرا گرفتن برخی فعالیت های رزمی و دفاع شخصی کرد. اگر چه او یک سرباز جوان و در حین حال ماهر و چیره دست بود ، اما همیشه در تمرین ها با مافوق خود مبارزه می کرد و گاهی هم او را مغلوب خود می نمود. متاسفانه کریس در اجرا کردن دستورات آنها کمی دیر عمل می کرد و می توان گفت فرد تن پروری بود. نه تنها در کار ، بلکه در حل کردن مسائل زندگی روزمره ی خود نیز عاجز بود و در واقع استقلال فردی نداشت. سرانجام ، پس از آنکه برخی ماموریت های خود را ناقص به اتمام رساند ، در سن 23 یا 24 سالگی او را از آنجا بیرون راندند. پس از ترک سازمان نیروی هوایی ، کشور آمریکا به وی فشار زیادی را وارد ساخت و پس از آن مجبور شد به شهر راکون مهاجرت کند ، جایی که یکی از دوستان خانوادگی قدیمی آنها یعنی بری بارتون ساکن بود. بعد از مدت کوتاهی بری بارتون به کریس پیشنهاد خوبی داد. وی از کریس خواست تا در سازمان نیروی انتظامی Special Tactics And Rescue Service به اختصار ( S.T.A.R.S. ) ، مشغول بکار شود و به او قول داد که در یکی از بهترین قسمت ها مستقر خواهد شد. کریس ابتدا درخواست او را نپذیرفت ، ولی سپس با اصرار بری ، در آنجا به عنوان یک مامور انتظامی درجه سه استخدام شد. واحدهای اصلی و مهم آنجا شامل پرسنل های نظامی با سابقه و کارکشته ای بودند که بصورت اختیاری کارهای و ماموریت هایی را انجام می دادند که در ازایه کارشان هیچ حقوقی دریافت نمی کردند. همچنین برخی نخبگان مهم در این بخش حضور داشتند که فعالیت های مربوط به پرونده های تروریسمی را پیگیری می کردند و اینگونه فعالیت ها را تا حد زیادی کاهش داده بودند. پس از تجزیه تحلیلی که کریس انجام داد ، متوجه شد که با ورود به این سازمان مهم می تواند استعدادها و فعالیت های خود را به همگان آشکار کند ، بنابراین پیشنهاد بری را پذیرفت و در سازمان استخدام گردید. با توجه به اینکه بری بارتون در این گروه نفوذ زیادی داشت ، سرانجام کریس در یکی از بهترین قسمت ها مشغول بکار گشت. پس از مدت نسبتاً زیادی که به آن سازمان خدمت می کرد ، توسط رییس S.T.A.R.S. ( که علاقه ی زیادی به کریس و استعدادهایش داشت ) ، به تیم آلفا معرفی شد و بعد از تایید شدنش توسط مدیر آن تیم به همراه یکی از اعضای مهم سازمان که آلبرت وسکر نام داشت به تیم آلفا رفت. بعد از چند ماه فعالیت مستمر در آنجا و جلب توجه رییس تیم نسبت به خودش ، سرانجام به عنوان یکی از کاپیتان های مهم و با تجربه ی آنجا منصوب شد. البته او سختی های زیادی را تحمل کرد و ابتدا به عنوان یک کمک خلبان ساده و بی تجربه بود. ولی بعداً به درجات بالاتری ، حتی فراتر از یک خلبان و یا یک کاپیتان دست یافت. پس از اینکه استعدادهای او به تمامی کارکنان این تیم آشکار شد ، توسط رییس تیم مدتی به تیم براوو اعظام گشت. درست در همان جا و در روز اول ورود به تیم براوو بود که در یکی از بخش های آنجا ، با شریک زندگی آینده ی خود یعنی جیل ولنتاین ملاقات کرد. پس از گذشت مدت کوتاهی از این ملاقات مختصر ، این دو نفر با یکدیگر ازدواج کردند ( با ابهام ).


VBIran Pro
حادثه ی عمارت اسپنسر | The Mansion Incident
در جولای سال 1998 ، تیم آلفا عده ای از مامورین خود را به یکی از کوه های مجاور شهر راکون به نام Arklay فرستاد. علت فرستاده شدن افراد به این کوه ناپدید شدن برخی از کارکنان تیم براوو در نواحی مجاور آن بود. در این ماموریت ، افراد تیم آلفا سختی زیادی را تحمل کردند ؛ گاهی اوقات با پای پیاده و گاهی اوقات با هلی کوپتر در پی یافتن بقایای این افراد بودند. ابتدا آنها جسد یکی از خلبانان گروه به نام Kevin Dooley را پیدا کردند. مدتی گذشت و افراد تیم همچنان در حال یافتن اجساد بودند که ناگهان ، چند سگ وحشی به سوی یکی از اعضای تیم الفا به نام جوزف فراست حمله ور شدند. آنان به طور کامل جوزف را طعمه ی خود قرار دادند. جیل که شاهد و ناظر این حادثه بود ، شروع به تیراندازی به سوی سگ ها کرد. او به شدت شکه شده بود و بی اختیار به سمت آنها شلیک می کرد و اصلاً متوجه نبود که چه کاری می کند ، گلوله های اسلحه اش نیز در حال تمام شدن بود. ناگهان یکی از سگ ها که متوجه حضورش شد ، به طرف جیل حمله ور شد ، اما خوشبختانه پیش از آنکه سگ وحشی به جیل برسد و آنرا طعمه ی حریق کند ، کریس از راه رسید و پس از یک درگیری سخت با آن سگ ، به کمک چاقوی تیز و برنده ی خود ، حنجره ی آنرا درید و بقیه ی سگ ها را نیز از بین برد. در این کش و قوس کریس زیخمی شد ولی توانست جیل ولنتاین را نجات دهد. پس از این حادثه که منجر به کشته شدن یکی از افراد تیم آلفا شد ، زنگ خطری از سوی قرارگاه به صدا در آمد و می بایست همه ی افراد در مکان مشخص شده حاضر می شدند. کریس هنگامی که قصد داشت جیل را از دست سگ ها نجات دهد ، از ناحیه ی بازو کمی زخمی شده بود ، اما به هیچ وجه به روی خود نمی آورد. از شانس بد آنها ، زمانی که این دو نفر قصد داشتند به سمت قرارگاه بروند ، سگ های دیگری نیز به سوی کریس و جیل حمله کردند ، از آنجایی که اسلحه ی کریس هم دیگر فشنگ نداشت ، تنها راهی که برای آنان مانده بود ، دویدن و فرار کردن از دست سگ های گرسنه ای بود که مدت ها در آن مکان سرد هیچ غذایی نصیبشان نشده بود و حاضر بودند برای خوردن تکه ی ای گوشت ، حتی سگ های زنده ی دیگر را بخورند. کریس و جیل تمام توان خود را مورد استفاده قرار دادند و به سمت هلی کوپتر دویدند تا سرانجام میانبری پبدا کردند و به هلی کوپتر رسیدند. اما خلبان هلی کوپتر نیز که براد ویکرز نام داشت ، با دیدن سگ ها فرار می کند. خوشبختانه آلبرت وسکر که او هم در این ماموریت شرکت کرده بود ، با دیدن سگ ها ، آنها را با اسلحه اش از پای در آورد و جیل و کریس را نجات داد. سپس آنها به عمارتی که در نزدیکی قرارگاه بود ، حرکت کردند ، بار دیگر نیز چند سگ وحشی به سوی آنان حمله ور شدند ، اما اینبار چهار افسر کار کشته که نگهبان عمارت و بسیار چهار شانه بودند ، سگ ها را با سلاح های قویشان از بین بردند. سپس آنان پا به عمارت شوم اسپنسر گذاشتند و در آنجا پناه گرفتند. خوشبختانه برخی دیگر از کارکنان تیم آلفا به طور اتفاقی به این عمارت آمده بودند تا در امان بمانند ولی از عواقب جبران ناپذیر آن خبر نداشتند.
VBIran Pro
جیل ، کریس و آلبرت از یکدیگر جدا شدند تا دوستان خود را پیدا کنند. عمارت بسیار بزرگ و دارای سه طبقه بود که این طبقات از طریق پله به یکدیگر راه داشت. نه تنها جیل که یک زن بود ، بلکه آلبرت و کریس هم بسیار ترسیده بودند و استرس زیادی به جو بدن آنها حاکم بود. نزدیک پله های طبقه ی دوم ، کریس با اولین موجود عجیب و غریب که به آنها زامبی می گویند ، رو به رو شد و به سختی آنرا نابود ساخت. او بسیار وحشت زده شده بود ، زیرا تاکنون با چنین موجودی رو به رو نشده بود ، ولی سعی می کرد به این احساس غلبه کند تا زنده بماند. همچنین کریس در آن عمارت دو تن از بازماندگان تیم براوو ، یعنی ربکا چمبرس و ریچارد آیکن را نیز مشاهده کرد که دیگر جان در بدن نداشتند. سپس او به طور تصادفی وارد غارهای زیر عمارت شد. در آنجا انریکو مارینی ، کاپیتان تیم براوو را مشاهده کرد که به شدت زخمی شده بود. کریس قبل از اینکه مردی ناشناس با استفاده از اسلحه اش انریکو را به قتل رساند ، پیش خود فکر کرد که شاید در میان اعضای تیم براوو خائنی وجود دارد که تمام کارکنان تیم را به طرز عجیبی از بین برده است ! سپس وی به راهش ادامه داد ، او آزمایشگاه زیر زمینی را کشف کرد که در آنجا ماده ی B.O.W ساخته می شد. همچنین پی برد که وسکر هم از محققان برجسته ای است که در ساخت ماده ی B.O.W نقش مهمی دارد. فرد ناشناسی که انریکو مارینی را به قتل رساند ، همین وسکر بود ، زیرا آلبرت می دانست که اگر کریس با مارینی هم کلام شود ، از واقعیت های بسیاری باخبر می شود که نباید بشود ! سپس وی بعد از مدتی وسکر را مشاهده کرد که در حال تولید ماده B.O.W بود. او با استفاده از این ماده ی خطرناک به راحتی می توانست دشمنان خود را نابود سازد. سپس کریس دل خود را به دریا زد و به سمت آلبرت رفت و ابتدا حال او را پرسید. پس از آن ، وسکر کریس را با موجودی خطرناک به نام تایرانت آشنا کرد. بعد از گفتگوی آنها با یکدیگر ، ناگهان تایرانتی به وجود آمد که بسیار وحشی و ظاهراً گرسنه بود که طبق شواهد ، آن تایرانت عظیم الجثه وسکر را می کشد ، سپس به طرز فجیهی به سمت کریس حمله ور می شود و او را ابتدا از جای خود می کند و سپس به زمین می کوبد. همچنین ربکا نیز دارای جلیقه ی ضد گلوله بود و بر اثر اصابت شلیک اسلحه ی وسکر به شکمش و مشتی که تایرانت به او می زند و واژگونش کرد ، جان سالم به در برد. پس از مشاهده ی این صحنه ، کریس تمام ذهن خود را بر پیدا کردن جیل معطوف می کند ، چرا که می ترسید او نیز طعمه ی تایرانت های موجود در عمارت شود. وی متوجه شد که وسکر نادان که تمام این مدت همه را بازیچه ی دست خود کرده بود ، جیل را در سلولی حبس کرده است ، پس از آنکه کریس کلید اتاقی که جیل در آن بود را از جیب وسکر برداشت ، به سمت سلول رفت و جیل را نجات داد. سپس با یکدیگر به سوی پشت بام عمارت رفتند و منتظر براد ماندند ( براد یکی از اعضای گروه بود که اگر افراد تیم با او تماس برقرار می کردند می آمد و آنها را بر می گرداند. ) سپس ربکا که از دست تایرانت در حال فرار بود به پشت بام آمد و تایرانت نیز که در تعقیب وی بود به پشت بام عمارت راه یافت. بعد از مدت کوتاهی که هر سه آنها توجه تایرانت ها را به خود معطوف کرده بودند ، براد با هلی کوپترش از راه رسید و با یک موشک آن را نابود ساخت. سپس کریس ، جیل و ربکا سوار هلی کوپتر شدند و از آنجا گریختند. همچنین بری نیز که بعد از آنها به عمارت آمده بود ، توانست بوسیله ی هلی کوپتر و یا با استفاده از روش های دیگر از این عمارت نحص و تایرانت های آن فرار کرده بود. سپس عمارت اسپنسر با تمام B.O.W ها و مدارک و شواهد باقی مانده به علت واکنش های اشتباهی که در آزمایشگاه های زیر زمینی آن انجام شد ، منفجر و تبدیل به خاکستر شد ! هلی کوپتر نیز آنجا را به سوی شهر راکون ترک کرد. بعد از این وقایع هر سه ی آنها به بیمارستان عمومی شهر راکون رفتند و زخم های خود را معالجه کردند.

 

امتياز : نتيجه : 2 امتياز توسط 12 نفر مجموع امتياز : 26


نمايش اين کد فقط در ادامه مطلب
برچسب ها : بیوگرافی , بیوگرافی کریس ردفیلد , کلر ردفیلد , شاوا الومار , لیان اس کندی , جیل ولنتاین , RE 5 , Resident Evil 1 , CodeVeronica , Lost Planet 2 , Resident Evi , B.S.A.A , Chris Redfield , بازي بيوگرافيChris Redfield , گيم بيوگرافيChris Redfield , دانلود بازي بيوگرافيChris Redfield , Download بيوگرافيChris Redfield , Download game بيوگرافيChris Redfield , دانلود بازي اکشن بيوگرافيChris Redfield , danload bazi بيوگرافيChris Redfield ,
نويسنده : saeed | نظرات (0)

مطالب مرتبط

آخرين مطالب ارسالي

ارسال نظر براي اين مطلب


کد امنیتی رفرش